Monday, November 21, 2005


















نه سلامی دیگر
نه علیکی دیگر
به کدامین سنت
نه بهاری دیگر
نه نگاهی دیگر
به خدا این سامان
روزگاری خوش بود
به دمی
به نوائی ناچیز
به غباری خوش بود
.... آه چشمم
....آه قلبم
شب سردی است انگار
اسمان مینالد
کهکشان مینالد
مو هلالی نازک
سخت سخت می تابد
شاهد این بازار
روزگاریست خواب است
بی رقیب و تنها
دست به دست بی کار است