وجودم مسخ شد است
وکلامم در انزوا
همین مطلع اخر را ترانه میکند
و خدا های کنان
به تنم میکوبد
تن بیجان خودت را بردار
که همی قسمت تو اینجا نیست
وکلامم در انزوا
همین مطلع اخر را ترانه میکند
و خدا های کنان
به تنم میکوبد
تن بیجان خودت را بردار
که همی قسمت تو اینجا نیست
<< Home