Tuesday, April 18, 2006

star

Posted by Picasa
به خیالش زمین
آسمان میچرخید
گرد تا گرد زمین
عاشقی میچرخید
فکر در آن بود دگر
نقطه ای نیست به پهنای زمین
جمله ای نیست به معنای زمین
همزمان با فکر زمین
روی بوم کاهگلی
دختری در دل شب
توی پهنای کویر
با همان جثه کوچک و اندام ظریف
با همان چشم سیاه مشرقی
آن زمان که زمین در خواب بود
چشم در چشم خدا
آسمان را می دید
چرخش وچشمک و بازی مهتاب و شهاب را می دید
در دل پرده برجسته شب رنگ سیاه
دورو نزدیک همه را می دید
در همان نزدیکی چشمکی زد ناگه
با کرشمه نوری
دخترک دل لرزان با نگاهی پران
نقطه ناز و ادا را می دید
دخترک با همان دل پر رنگ خدا
از دو رنگی زمین می نالید
از نگاه سرد و بی روح زمین می نالید
تک تکی بود بر روی زمین که خدا را می دید
دور از این دود و دم و سردی زمین
با نگاهی پر راز
رنگ پر رنگ خدا را می دید
چند وقتی است دگرآن خدا نیست دگر
دختر همسایه روی بوم خانه
زیر دید پسر همسایه
بی تفاوت ز همه جا و مکان نیست دگر
پسرک سالهات تا به صبح منتظر است
که غبار اید و او خبر از قاصدک پر ز جوابش شنود