Monday, November 21, 2005


















نه سلامی دیگر
نه علیکی دیگر
به کدامین سنت
نه بهاری دیگر
نه نگاهی دیگر
به خدا این سامان
روزگاری خوش بود
به دمی
به نوائی ناچیز
به غباری خوش بود
.... آه چشمم
....آه قلبم
شب سردی است انگار
اسمان مینالد
کهکشان مینالد
مو هلالی نازک
سخت سخت می تابد
شاهد این بازار
روزگاریست خواب است
بی رقیب و تنها
دست به دست بی کار است

Tuesday, November 08, 2005















به فال برگز یده ام تو را

به خواب برگزیده ام تو را

به عشو ه ها ی سو گلا ن

به ناز بر گز یده ام تو را

به سوز و ساز مطر بان

به رقص برگزیده ام تو را

به جام پاک سا قیا ن

به راست برگزیده ام تو را

به گل بهار بلبلا ن

به عشق بر گزیده ام تو را

به این غبار بی سوا ر

به جان بر گزیده ام تو را