نه سلامی دیگر نه علیکی دیگربه کدامین سنتنه بهاری دیگرنه نگاهی دیگربه خدا این سامانروزگاری خوش بودبه دمیبه نوائی ناچیزبه غباری خوش بود .... آه چشمم....آه قلبم شب سردی است انگاراسمان مینالدکهکشان مینالدمو هلالی نازکسخت سخت می تابدشاهد این بازارروزگاریست خواب استبی رقیب و تنهادست به دست بی کار است
به فال برگز یده ام تو را به خواب برگزیده ام تو را
به عشو ه ها ی سو گلا ن
به ناز بر گز یده ام تو را
به سوز و ساز مطر بان
به رقص برگزیده ام تو را
به جام پاک سا قیا ن
به راست برگزیده ام تو را
به گل بهار بلبلا ن
به عشق بر گزیده ام تو را
به این غبار بی سوا ر
به جان بر گزیده ام تو را